سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عالَمی دگر...

حیف شد...


روزگاری در برم دلداده بود

عشق من در سینه اش افتاده بود

در لب او مایه های زندگی

شهر دل با خنده اش آباده بود

دل به دیوان معیری همنشین

چون که عکس او در این افتاده بود

حیف شد، آمد رقیب حیله گر

حیله ی کرد و نگارم ساده بود

رفت و تنهایی مرا شد همنشین

درد تنهایی چه خوب آماده بود

او اسیر عقده های کودکی

من گمانم بوده او آزاده بود

گرچه او رفت و صبوری شد خراب

لیکن او دارد هر آنچه داده بود


[ جمعه 93/9/14 ] [ 9:3 صبح ] [ حبیب ]
درباره وبلاگ
امکانات وب
بازدید امروز: 138
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 156418

طراحی سایت